کودک و نوجوان

ساخت وبلاگ
دکتر

دکتر چه مهربونه

 درد من و میدونه

دکتر

زخم من و می بنده

 با شوخی و با خنده

دکتر

می گه مریض کوچولو 

  کوچولو موچولو

دکتر

برو بخواب تو خونه 

   دوای تو همینه

دکتر

تا که بشی سلامت 

   شاد و خرم و راحت

کانال کودک و نوجوان تبیان

[email protected]

شهرزاد فراهانی-نغمه ها٣

تابستان

خورشید خانوم بیدار شو سرگرم کارو بار شو ....

رنگین کمان

، میون تیکه ابرا تو آسمون اون بالا ..........رنگین کمون زیبا شده دوباره پیدا

شاپرک خسته

شاپرکی خسته رو دامنم نشسته خسته شده گمونم بال و پرش را بسته

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 212 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 3:40

ساخت عروسک ریزه میزه

برای نشویق کودکان و دانش آموزان به کتاب و کتاب خوانی، یا به عنوان جایزه برای نمره های خوب کاردستی عروسک ریزه میزه را به کمک هم درست .......می کنیم.

گلدان شیشه ای

با ظرف های شیشه ای که استفاده نمی کنید می توانید گلدان زیبایی درست کنید...

ساخت هواپیما با بطری نوشابه

به جابی خرید اسباب بازی بچه ها با هم کاردستی خوشکل و ارزان قیمت هواپیما را درست کنیم برای این کار ابتدا......

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 197 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 3:40

 یکی از این گونه شگفت انگیز هزار پا، هزارپا جواهرنشان نام دارد. ظاهر این موجود به قدری زیبا و فریبنده است که دوست دارید آن را روی قطعه ای طلا قرار داده و به دست یا گردن خود آویزان نمایید.

هزارپایی که با زیبایی خود دشمنان را فریب می دهد

شاید فکر کنید این جانور ابعاد قابل توجهی دارد اما این هزارپایان جواهرنشان که عاقبت نیز به پروانه تبدیل می شوند بیش از آنچه تصورش را نمایید کوچک هستند و همین خاطر پیدا کردنشان در انبوه شاخ و برگ درختان بسیار دشوار است.

نکته دیگر در مورد این گونه خاص سرعت بالایش در قیاس با موجودات هم رده خود  است، چراکه این کرم ها در یک چشم بر هم زدن از مقابل دیدگان شما دور می شوند. نکته ای جالب  این که در زیر سطح شیشه ای بدن این جانور نیز برآمدگی هایی به چشم می خورند که از داخل پوشش سخت آن سر بر آورده اند.

 این بیرون زدگی ها بسیار شکننده هستند و به راحتی هم از بدن جانور جدا می شوند. کافی است با دو انگشت خود یکی از آنها را فشار دهید تا مایع لزجی که درونش است با اندک اشاره ای بیرون بریزد. این برآمدگی های قابل جدا شدن و ماده مخاطی درون آنها ظاهرا نوعی مکانیزم دفاعی هستند که جانور را در برابر موجودات دیگر حفظ می کنند.

هزارپایی که با زیبایی خود دشمنان را فریب می دهد

همین امر به هزارپا زمان می دهد تا از مخمصه بگریزد. به یاد داشته باشید که این جانوران همچون نور و روشنایی می توانند موجودات دیگر را به سمت خود جلب نمایند. پس از آنکه مهاجم سرگرم کنار زدن بافت مخاطی از دهان خود شد، هزار پا می تواند راه فرار خود را باز کند و حتی با جدا کردن برگ زیرینش از درخت از مخمصه بگریزد.

 البته تردیدی نیست که این مکانیزم در نوع خود بسیار سودمند و دفاعی است چراکه هزارپایان جواهرنشان هیچ گونه ابایی از پرسه زدن روی درختان و شاخ و برگ آن ها ندارند و این درحالی است که گونه های معمولی هزارپایان معمولا در زیر برگ ها خود را پنهان می کنند.

این نوع هزارپایان خانواده ای دیگر هم دارند که نیش زهر آگینی دارند و می توانند دشمنان را با یک نیش بکشند این نوع کند تر از جواهر نشان حرکت می کنند و چون سرعت نیش زهرآگینی ارند نیازی به تند حرکت کردن ندارند و به یک باره دشمنان را نابود می کنند.

اما در پاره ای از موارد نیز، هزارپا فرایند تبدیل شدن به پروانه را درون پیله اش آغاز کرده که با چنین سرنوشتی روبرو گردیده و آنچه می بینید صرفا پوسته ای درخشان و زیبا از بدن یک هزارپای جواهر نشان است که درون پیله اش قرار دارد و هیچگاه به پروانه تبدیل نمی شود.

هزارپایی که با زیبایی خود دشمنان را فریب می دهد

 

[email protected]

شهرزاد فراهانی-سایت قطره

مقاوم در برابر سرما

. یک پستان دار آبزی که با بدن دوکی شکلم، در آب شنا می کنم.گوش ها ی من کوچک اما چشمانم بسیار درشت و زیبا است.و....

دریاچه تالاب هامون

اسم من تالاب هامون است. من یکی از بزرگترین تالاب دنیا و یکی از بزرگترین دریاچه ها در دنیا هستم و....

حواصیل ها

حواصیل (مرغ ماهی خوار ) پرنده ای است پابلند که در آب شیرین یا آب ساحلی زندگی می کندو...

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 256 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 3:40

در قرون گذشته انسان ها توانستند به آرزویی که سال ها داشتند دست پیدا کنند و خود را به آسمان و فضا برسانند.

شش رویداد مهم فضایی

1957 میلادی،پرواز اسپوتنیک: روس ها توانستند به عنوان اولین کشور قمر اسپوتنیک را در مدار اطراف زمین قرار دهند. روزنامه ها نیز این رویداد مهم را تیتر اول خود قرار دادند. آمریکایی ها این واقعه مهم را مرحله ای جدید در جنگ سرد و جنگ قدرت آمریکا و شوروی سابق(روسیه فعلی) به حساب آوردند.

 1961 میلادی،اولین انسان در فضا: یوری گاگارین فضانورد روسی،اولین انسانی بود که توانست با سفینه در مدار بالا زمین حرکت کند

1962 میلادی،اآمریکایی ها در فضا: هم چنین در سال 1962 میلادی تنها پس از چند روز که روس ها فضانورد خود را به آسمان فرستادند آمریکایی ها نیز جان گلن را به فضا فرستادند.

 1965 میلادی،  راه پیمایی  در فضا: الکسی لئونوف فضانورد روس با سفینه خود در اسفند ماه همین سال در فضا قرار گرفت و پس از این که ازسفینه خارج شد راهپیمایی کرد. سه ماه بعد آمریکایی ها هم بیکار ننشستند و ادوار وایت فضانورد خود را برای راه پیمایی به فضا فرستادند.

 1969 میلادی ،مقصد کره ماه: در تیر ماه همین سال ،آرزوی فرود انسان در کره ماه به تحقق پیوست. کالینز ،آمسترانگ و آلدرین با سفینه آپولو که با موشک به ماه فرستاده شده بود بر سطح کره فرود آمدند.جای پای چپ آلدرین بر خاک ماه نمادی از افتخار ملی بشریت است.

 1981 میلادی، شاتل فضایی: اولین فضا پیما بشر با نام فضاپیما((کلمبیا)) در این سال به فضا پرتاب شد. فضاپیما ها یا شاتل ها با موشک به فضا پرتاب می شوند. پس از انجام ماموریت این سفینه ها  درست مانند هواپیما در سطح باند فرودگاه مخصوص فرود می آیند. 

حیوانات خانگی عجیب

حیوانات خانگی عجیب و غریب شاید جذاب باشند و رفتاری منحصر به فرد و ارتباط پیچیده ای با صاحب خود برقرار کنند...

خرچنگ یتی، خرچنگی از جنس ابریشم

می دانید که یک موجود کوچک سفید نابینا در کف دریاها وجود دارد که غذای خود را خود به تنهایی پرورش می دهد؟ ...

آی آی، جانوری با انگشت منحصر به فرد

در جنگل های ماداگاسکار موجودی به اسم آی آی زندگی می کند که از هر گونه حیوانی و حتی انسان ذره ای را به ارث برده؛ دمش شبیه به سنجاب است و گوش ها و چشم هایش هم به موش شباهت داردو......

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 198 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 14:54

 چشم چشم دو شیشه

 می دونم می گی نمی شه

        دوربین

                                                     بهت می گم که می شه

 از آهن و از شیشه

چوب توش نداره

رو گردنش سواره                     

دوربین

دستم می گیرم

 دور دورا رو می بینم

 بگو که ما چی داریم                          

 اسمشو چی می ذاریم؟

                                                     چشم چشم دو شیشه

                                                     به ما بگو چی می شه

                                                        دوربین

[email protected]

شهرزاد فراهانی-نغمه ها                                                

                                                    

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 14:54

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.در مزرعه ای کوچک و زیبا اردکی تخم خود را شکست و بیرون آمد.

مامان من کجاست

اردک تا چشم هاش و باز کرد دنبال مامانش گشت از خودش پرسید: مامان من کجاست؟ اردک کوچولو تصمیم گرفت خودش بره و مامانش و پیدا کنه، رفت و رفت تا رسید به سگ مزرعه.

به آقا سگه گفت: سگ مهربون تو مامان من و ندیدی؟ مامانم گم شده و من دنبالش می گردم. سگ مزرعه گفت:نه ندیدم. ولی به تو کمک می کنم تا مامانت و پیدا کنی. اردک کوچولو خیلی خوشحال شد و ازسگ مهربون تشکر کرد. همین که کمی راه رفت چشمشون به بچه گربه افتاد.

مامان من کجاست

اردک کوچولو به گربه گفت: خانم گربه شما مامان من و ندیدین.آخه مامانم و گم کردم. گربه گفت: نه اردک کوچولو. من از صبح اینجام و مادر تورو ندیدم. اردک کوچولو با ناراحتی تشکر کرد و رفت. دوباره به راهشون ادامه دادند تا به میمون بازیگوش رسید.

 
مامان من کجاست
میمون در حال بازی و شیطنت بود. اردک کوچولو با نگرانی از میمون بازیگوش پرسیدی: میمون جان تو مامن من و ندیدی؟ از صبح دنبالش می گردم و پیداش نمی کنم. ولی میمون هم از مامان اردک کوچولو خبر نداشت اردک باز هم تشکر کرد و به راهش در مزرعه ادامه داد. هنورز چند قدمی نرفته بود که چشمش به قورباغه افتاد.

 

اردک کوچولو به قورباغه سلام کرد و ازش پرسید؟ قورقوری تو مامان من و ندیدی؟نمی دونم مامانم کجاست و خیلی هم خسته شدم. قور قوری نگاهی به اردک انداخت و گفت: متاسفماردک کوچولو من مامانت و ندیدم ولی به دوستام می گم تا مامانت و دیدن بهت خبر بدن. اردک کوچولو از قورقوری تشکر کردو باز هم راه مزرعه را پیش گرفت. 
اردک کوچولو خیلی غمگین بود و دلش برای مامانش تنگ شده بود که یک دفعه سگ مهربون  رادید که اردک کوچولو را صدا می کرد. آقا سگه فریاد زد: اردک کوچولو مامانت و پیدا کردم . مامانت و پیدا کردم. اردک از خوشحالی جیغی زد و به طرف مامانش رفت. از سگ مهربون هم تشکر کرد و خوشحال بود که این همه دوستان خوب داره.
مامان من کجاست

[email protected]

 تهیه: شهرزاد فراهانی

سیمین بد اخلاق نباش

سیمین همیشه عصبانی بود و حرف های بد می زد برای همین هیچ کس باهاش دوست نمی شد و همیشه در حیاط کودکستان تنها بود تا این که....

گاو شکمو

روزی روزگاری در یک طویله بزرگ حیوانات زیادی زندگی می کردند . یکی از این حیوانات گاو شکمویی بود که هر چی غذا می خورد سیر نمی شد تا این که....

گرک و روباه

روزی از روزها گرگ بدجنسی بود که روباهی زند گی می کرد روابه به دنبال راه حل بود تا از دست گرگ فرار کند تا این که......

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 197 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 14:54

وقتی می ترسم.....

من از خیلی چیزها می ترسم وقتی می ترسم نمی توانم با دوستام بازی کنم و......

کلمه جادویی!...

سینا همین که از در داخل شد، کیفش را گوشه در انداخت و یک راست رفت توی اتاقش...

وقتی عصبانی هستم

وقتی عصبانی می شوم بد رفتاری می کنم لجبازی می کنم و با دوست هام قهر می کنم ،اسباب بازی هایم را پرت می کنم و.....

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 206 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 3:08

گلدان کوچک

           یک شاخه گل سرخ        آوردم از بیابان

           با دست خود نشاندم          او را میان گلدان

                            

                    گلدان کوچکم را             هر روز آب دادم

                        بردم میان ایوان              خوب آفتاب دادم  

                 

           چون روی شاخه او          تک تک جوانه سر داد

         شادی به باغ قلبم             چون موج بال و پر زد

                         

                         وقتی جوانه اش داد          گل های سرخ و زیبا

                         با چشم خویش دیدم          پاداش زحمتم را  

               

[email protected]

شهرزاد فراهانی-نغمه ها

رنگین کمان

، میون تیکه ابرا تو آسمون اون بالا ..........رنگین کمون زیبا شده دوباره پیدا

شاپرک خسته

شاپرکی خسته رو دامنم نشسته خسته شده گمونم بال و پرش را بسته

من و مسواکم

تیک تاک ساعت داره می شماره ...

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 181 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 3:08

من با این که می دونم باید مواظب دندون هام باشم تا همیشه سالم بمونن ولی بازم شیرینی و شکلات زیاد می خورم و تا میام مسواک بزنم تنبلی میاد سراغم.

دندان سالم من

امروز صبح که از خواب بیدار شدم هیچ کس خونمون نبود. چند بار مامانم و صدا کردم ولی جوابی نداد یادم اومد که مامانم کلی خرید داشته،آخه فردا یه عالمه مهمون داریم.

خیلی گرسنم شده بود دریخچال و که باز کردم چشمم به شیرینی های خوشمزه خامه ای افتاد به جای صبحانه یک عالمه شیرینی و شکلات خوردم. اگه مامانم بود به من اجازه نمی داد این همه شکلات و کاکائو بخورم همیشه بهم می گه دندونات خراب می شه و باید بری دندون پزشکی هم کلی پول باید بدیم هم یه عالمه درد بکشی.

ولی من اون موقع اصلا حرف  مامانم یادم نبود فقط دوست داشتم تا مامانم نیومده یه عالمه شیرینی بخورم و مطمئن بودم دندونم اصلا درد نمی گیره. ظهر که مامانم اومد خیلی خسته بود منم به مامانم تو کارخونه کمک  کردم.

مامانم برام بستنی خوشمزه خریده بود. مامانم گفت: حالا که ان قدر پسر خوب و منظمی بودی منم برات یه بستنی خوشمزه خریدم. منم از مامانم کلی تشکر کردم و بستنی و خوردم.  مامانم مشغول شام درست کردن تو آشپزخونه بود که یه هو دندونم درد گرفت واشکم در اومد.

 مامان....مامان..... آی دندونم. آی دندونم......

دندان سالم من
مامانم تند تند اومد سمتم و تازه فهمید که من همه شکلات هارو خوردم و مسواک هم نکردم مامانم گفت: حالا باید بریم دکتر. منم کلی گریه کردم که دکتر نمیام  ولی ان قدر درد داشتم که راضی شدم. آقای دکتر که خیلی مهربون بود دندون هام و نگاه کردو گفت:دندونت خراب شده و باید درست کنم.

منم خیلی ترسیده بودم ولی آقای دکتر با من کلی حرف زد که باید شجاع باشم. دکتر مهربون دندونم و پانسمان کرد و بهم دارو داد و گفت: همیشه باید به اندازه شیرینی جات بخوری تا دندونات خراب نشه. هروقت شیرینی یا ترشی مثل (لواشک) خوردی باید دندونات و مسواک کنی  و نخ دندون بکشی، تا دیگه هیچ وقت دندونات خراب نشه. 

من اون شب با درد خوابیدم و فردا که خاله هام و دایی هام اومدن خونمون .و من نتونستم با بچه ها بازی کنم چون دندونم درد گرفته بود وهیچی هم نتونستم بخورم.

 حالا تصمیم گرفتم همه چیز و به اندازه بخورم  و هرشب و روز بعد از خوردن چیزهای شیرین و ترش مسواک بزنم و از نخ دندون استفاده کنم.

دندان سالم من

[email protected]

شهرزاد فراهانی

سیمین بد اخلاق نباش

سیمین همیشه عصبانی بود و حرف های بد می زد برای همین هیچ کس باهاش دوست نمی شد و همیشه در حیاط کودکستان تنها بود تا این که....

گاو شکمو

روزی روزگاری در یک طویله بزرگ حیوانات زیادی زندگی می کردند . یکی از این حیوانات گاو شکمویی بود که هر چی غذا می خورد سیر نمی شد تا این که....

گرک و روباه

روزی از روزها گرگ بدجنسی بود که روباهی زند گی می کرد روابه به دنبال راه حل بود تا از دست گرگ فرار کند تا این که......

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 258 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 3:08

تابستان

خورشید خانوم بیدار شو  

 سرگرم کارو بار شو

تابستان

بیا ببین چه کار کرد

باغ و گل و بیدار کرد

تابستان

سیب و خیار و آلو

آلبالو و شفتالو

تابستان

  گلابی های شیرین   

  زردآلوهای زرین

تابستان

 گوشواره های گیلاس

بچین هرچی دلت خواس     

تابستان

مثل چراغه انگور

چراغ باغه انگور

تابستان

تابستون هفت رنگه

هفتا رنگ قشنگه

koodak.tebyan.com

شهرزاد فراهانی-نغمه ها

دنیای قشنگ

من بلبلی قشنگم با پرهای رنگارنگ .........

باغچه

باغچه کوچک من خیلی خیلی قشنگه ...

خرگوش بازیگوش

خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه .....

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 247 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 4:18

خانه پر از مهمانانی بود که برای گفتن تبریک و تهنیت آمده بودند. عبدالمطلب به خاطر ولادت حضرت محمد(ص) مهمانی باشکوهی ترتیب داده بود تا مردان قریش در آن شرکت کنند.

نام پر آوازه

عبدالمطلب برای سپاس گذاری به درگاه الهی،گوسفندی را قربانی کرد تا با آن از مهمانان پذیرایی کند. هنگامی که قریشیان از او پرسیدند: نام فرزندت را چه گذاشته ای؟

عبدالمطلب پاسخ داد: نام فرزندم محمد (ص) است. سال ها بعد یکی از یهودیان مدینه با پیامبر روبرو شد و با دیدن چهره محمد ایستاد و گفت:

ای محمد، نام و نشانه های شما را در تورات خوانده ام. برای چه شما را محمد، احمد، بشیر و نذیر نامیده اند؟

پیامبر رحمت فرمودند: من محمدم زیرا مردمی که در روی زمین زندگی می کنند و مرا می شناسند، رفتار و گفتار مرا ستایش می کنند. و من احمدم، زیرا فرشتگان آسمان بیش از اهل زمین درستایش من سخن می گویند.

 و من بشیرم، زیرا مردم با ایمان رابه بهشت و نعمت های آن بشارت می دهم. و من نذیرم، چون مردم را از دوزخ و عذاب های خداوند در آن می ترسانم.

نام پر آوازه

[email protected]

شهرزاد فراهانی-بچه های دریا

تو خیلی مهربانی

یک روز مردی ثروتمند به در خانه پیامبر (ص) آمد و با غرور در زد. خدمتکار خانه در را باز کرد...

اعرابی و رسول اکرم ( ص)

عربی بیابانی و وحشی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا (ص) سیم و زری بگیرد ...

برای مادر ، حرف بزن

حسن (ع) در کودکی ، نزد پیامبر (ص) می رفت و پایین منبر رسول خدا می نشست . تا از منبع وحی استفاده کند...

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 4:18

وقتی حواصیل ها بر روی شن مرطوب فرود آمدند،ساحل از پرهای سفید پوشیده شد.حواصیل ها شروع کردند به پر و بال زدن و تند تند راه رفتن وبال هایشان را پر سر و صدا به هم می زدند.

حواصیل ها

حواصیل (مرغ ماهی خوار) پرنده ای است پابلند که در آب شیرین یا آب ساحلی زندگی می کند. این پرندگان از جانوران کوچک روی زمین تغذیه می کنند.

 این پرندگان، در آسمان آهسته و بسیار زیبا پرواز می کنند. گرچه حواصیل ها با برخی پرندگان از دیگر خانواده ها ازجمله درنا، اکراس، و کفچه نوک همانندی دارند. اما این پرنده ها که هنگام پرواز گردن خود را به صورت کشیده و به سوی جلو می گیرند، حواصیل ها گردنشان را بالا و به سوی عقب می گیرند.

 انواع حواصیل ها:

حواصیل خاکستری: پرنده ای بزرگ جثه به وزن ١تا ٢ کیلوگرم است و قامتی بین ٩٠ تا ١٠٠ سانتی متر دارد و فاصله بین دو سر بال هایش به ١٧٥ تا ١٩٥ سانتی متر می رسد. بیش تر پره قسمت فوقانی بدن خاکستری و در پایین سفید رنگ است و پرندگان بالغ سری سفید با نوار چشمی پهن سیاه و کاکلی باریک و بلند دارند.

حواصیل سفید:حواصیل سفید بزرگ پرنده ای بزرگ جثه با ١٤٥ سانتی متر طول است که اندکی همانند حواصیل ارغوانی است. ولی این پرنده بیش ترین طول و بزرگ ترین جثه را در میان همه دیگر حواصیل ها دارد و در حالت ایستاده قدی برابر با قد یک انسان بالغ دارد. حواصیل سفید کوچک برخلاف نوع بزرگ آن  قدی در حدود 60 سانتی متر دارد و منقار و پاهایی سیاه دارد و انگشتانش به رنگ زرد است.

حواصیل تیره: این نوع حواصیل ها منقاری نوک تیز و بال پهن و گردی دارند و هنگام پرواز گردن را روی شانه جمع می کنند. دمشان نسبتا کوتاه است و  نر و ماده آن  شبیه به هم هستند.  بال های پهن و گرد و دمی نسبتا کوتاه دارند. روی سر، شانه و یا گردن بعضی از آنها پرهای زینتی بلندی دیده می شود.

حواصیل ارغوانی: این نوع هم ٨٠ سانتی متر طول دارد. بال ها و اندازه بدنش کوچک تر و تیره تر از حواصیل خاکستری است. سری بزرگ، گردنی باریک و دراز و مامانند دارد پرهای بلوطی روشنی در پشتش مشاهده می شود. سر و گردن قرمز بلوطی است و کاکل سیاهی روی سر دارد.

از انواع دیگر آن:

حواصیل سبز، بوتیمار کوچک، بوتیمار بزرگ حواصیل هندی و تاج سیاه می باشند.

حواصیل ها

[email protected]

شهرزاد فراهانی- بچه های دریا

مقاوم در برابر سرما

. یک پستان دار آبزی که با بدن دوکی شکلم، در آب شنا می کنم.گوش ها ی من کوچک اما چشمانم بسیار درشت و زیبا است.و....

نوعی ماهی با چشمانی متفاوت

این ماهی دارای یک چشم عادی و یک چشم بسیار بزرگ است که گویی مورد حمله زنبور قرار گرفته و به خاطر نیش آن تورم پیدا کرده و...

ماهی عجیبی که ر اه می رود

ماهی عجیبی که با حرکت عجیب خود راه می رود این حیوان فاقد چشم است و به کک باله های خود حرکت می کند.......

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 260 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 4:18

رنگین کمان

میون تیکه ابرا تو آسمون اون بالا

رنگین کمون زیبا شده دوباره پیدا

رنگین کمان

رنگ وارنگ و قشنگ مثل یه شهر فرنگ

 تابش نور خورشید ساخته کمون هفت رنگ

 رنگین کمان

آبی اش به رنگ دریا دریای پاک و زیبا

سبزش به رنگ سبزه سبزه دشت و صحرا

رنگین کمان

 قرمز و زرد و نیلی سه رنگ رنگین کمان

بنفش است و نارنجی دو رنگ دیگر آن

رنگین کمان

  رنگین کمون چند رنگ؟

   هفت رنگه هفت رنگ اون قشنگه

                                                      رنگین کمان

 کانال کودک و نوجوان تبیان

[email protected]

شهرزاد فراهانی-کتاب نغمه ها

دنیای قشنگ

من بلبلی قشنگم با پرهای رنگارنگ .........

خرگوش بازیگوش

خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه .....

بچه درس خون

آی بچّه های نازنین همه زرنگید، آفرین

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 668 تاريخ : يکشنبه 27 تير 1395 ساعت: 4:17

سیمین همیشه عصبانی بود و حرف  بد می زد برای همین هیچ کس باهاش دوست نمی شد و همیشه در حیاط کودکستان تنها بود.

سیمین بد اخلاق نباش

سیمین وسط حیاط کودکستان ایستاده بود . بچه ها در حیاط بازی می کردند ولی سیمین با هیچ کس بازی نمی کرد.صورت سیمین از عصبانیت قرمز شده بود، چون سارا و مینا دوست نداشتند با او بازی کنند.

 سیمین باعصبانیت داد می زد:ای دختر بد ،ای دختر بد.

خانم ناظم تا صدا را شنید جلو آمد و پرسید: چرا داد می زنی؟ چرا ان قدر عصبانی هستی؟

سیمین باز هم داد میزد و بلند بلند می گفت: آخه این ها  من را  بازی نمی دهند

خانم ناظم به آرامی گفت: پس بهتره بری و باهاشون حرف بزنی ولی نه با عصبانیت .

سیمین به خانم ناظم گفت: الان هم دارم همین کار و می کنم دارم باهاشون حرف می زنم.

سیمین بد اخلاق نباش

خانم ناظم گفت: نه عزیزم، تو داری فریاد می زنی و حرف بد می زنی. این جوری هیچ کس حرف تو را گوش نمی دهد. سیمین زیر چشمی با صدا آروم  به خانم ناظم گفت: ای بی ادب ها . ای بی ادب ها.

خانم ناظم سر تکان داد وبه سیمین گفت:این طوری هم نشد تو بازهم حرف بد زدی.

ساراو مینا دوان دوان پیش خانم ناظم آمدند.خانم ناظم گفت:حالا که بچه ها آمدند با هم بازی کنید و دیگه به هم حرف بد نزنید. سیمین تصمیم گرفت هیچ وقت حرف بد نزنه وبد اخلاق نباشه چون اون موقع هیچ کس دوستش نداره وتنها می مونه

وقتی این قول و داد دوباره دوستانش باهاش دوست شدند و کلی تو حیاط کودکستان با هم بازی کردند بچه ها هیچ وقت عصبانی نباشید و به هم حرف بد نزنید تا یک عالمه دوستان خوب داشته باشید. 

سیمین بد اخلاق نباش

شهرزاد فراهانی-کودک

گرک و روباه

روزی از روزها گرگ بدجنسی بود که روباهی زند گی می کرد روابه به دنبال راه حل بود تا از دست گرگ فرار کند تا این که......

ببر و مرد مسافر

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در روزی از روزها دو مرد مسافر ببر بسیار بزرگی را در قفس انداختند و ببر وحشی را اسیر کردند .

پیرمرد و چغندر

روزی روزگاری پیرمرد کشاورزی با خانواده اش در یک مزرعه کوچک زندگی می کردند . پیرمرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید بیدار می شد و کار می کرد . گاو ها را میدوشید ، طویله را تمیز می کرد ، به حیوانات آب و علف داد ،

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 253 تاريخ : يکشنبه 27 تير 1395 ساعت: 4:17

اسم من تالاب هامون است،من یکی از بزرگ ترین تالاب دنیا و یکی از بزرگترین دریاچه ها در دنیا هستم.

دریاچه تالاب هامون

مساحت من حدود 5700 کیلومتر مربع و عمق من برابر 1 تا 5 متر در ناحیه کویری و بیابانی هستم.

من در استان سیستان و بلوچستان قرار دارم. و از سه بخش وسیع تشکیل شده ام که عبارتند از: هامون هیرمند،هامون صابری و هامون پازوک. بخش زیادی ازهامون پوزک و صابری در خاک افغانستان قرار دارد و باقی مانده در خاک ایران قرار دارد.

من یک منبع آبی مناسب برای مصارف کشاورزی و دامداری مردم منطقه به شمار می آیم.اطراف من پوشیده ازچمن زارسرسبزی است که منبع اصلی تغذیه هزاران راس دام محسوب می شود. حدود 225 گونه پرنده، در اطراف من زندگی می کنند که 80 نوع آن ها مهاجر و مابقی بومی هستند. حدود 28 نوع گیاه آبزی در کنار من به چشم می خورد که خاصیت دارویی ،غذایی و علوفه ای دارند.

 از مهم ترین گیاهان اطرف من، اشک، هزار نی، لویی، قمیش، چمن شور ساحلی، گز، جگن و قمیش  می توان نام برد. من منبع در آمد بسیاری از مردم سیستان و بلوچستان هستم چون بومیان این منطقه با صید ماهی و شکار پرندگان زندگی خود را می گذراند. هم چنین بسیاری از روستاییان که در اطراف من زندگی می کنند با فروش علوفه ها که ر اطراف من می روید زندگیشان را می گذرانند.

حتی عده ای دیگر هم از برگ نی اطراف من، برای بافتن حصیر و ساخت قایق های محلی استفاده می کنند.

دریاچه تالاب هامون

کانال کودک و نوجوان تبیان

koodak.tebyan.com

شهرزاد فراهانی-بچه های دریا

ماهی عجیبی که ر اه می رود

ماهی عجیبی که با حرکت عجیب خود راه می رود این حیوان فاقد چشم است و به کک باله های خود حرکت می کند.......

ساخت دایناسور کاغذی

امروز می خواهیم با هم یه دایناسور کاغذی درست کنیم .خیای راحت و آسونه فقط احتیاج به کمی حوصله و دقت داره ..

آگامای آفریقایی

آگاما نوعی از مارمولک است که در مناطق کوهستانی و جنگلی آفریقا جنوبی زندگی می کند و اندازه ای حدود 25 سانتی متر و یک تاز پشتی نازک دارند ....

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 27 تير 1395 ساعت: 4:17

شاپرک خسته

 شاپرک قشنگی رو دامنم نشسته
خسته شده گمونم بال و پرش رو بسته
 

   شاپرک خسته

دلم می خواد همیشه رو دامنم بمونه

خیال کنه لباسم براش شده یه خونه

 گل های رودامنم بالشت خوابش بشن
چین چین های دامنم بند های تابش بشن
 

 شاپرک خسته               دلم می خواد همیشه رو دامنم بمونه

     خیال کنه لباسم براش شده یه خونه

[email protected]

شهرزاد فراهانی-کتاب نغمه ها

دنیای قشنگ

من بلبلی قشنگم با پرهای رنگارنگ .........

باغچه

باغچه کوچک من خیلی خیلی قشنگه ...

خرگوش بازیگوش

خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه .....

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 589 تاريخ : شنبه 26 تير 1395 ساعت: 10:14

سلام من یک فک هستم. یک پستان دار آبزی که با بدن دوکی شکلم، در آب شنا می کنم. گوش هایم  کوچک اما چشمانم بسیار درشت و زیبا است.

مقاوم در برابر سرما

فک ها در برابر سرما بسیار مقاوم هستیم چون موهای کوتاهی سطح بدن ما را پوشانده که پوست ما رادر برابر سرما محافظت می کند.

مقاوم در برابر سرما

اگر دست شکارچی ها به ما نرسد می توانیم تا 35 سال و کمی بیش تر هم زندگی کنیم.

اما شکارچی  دشمنان  اصلی ما هستند دوستان من  را شکار می کنند تا از پوست و گوشتشان استفاده کنند.

حتی بعضی از صیادها فکر می کنند ما ماهی های دریا را می خوریم و چیزی برای آن ها نمی گذاریم. نمی دانم چرا این طور فکر می کنند؟ شاید نمی دانند اگر ما فک ها، در دریا نباشیم دریا پر از آبزیان بیماری زا می شود. آلودگی، سراسر دریا را فرا می گیرد. و موجودات دریایی از بین می روند. البته ما دشمنان دیگری هم داریم. مثل:نهنگ،کوسه ها و خرس های قطبی.

اما آن ها فقط در صورت نیاز ما را شکار می کنند. در حالی که انسان ها علاوه بر کشتن ما، آب دریا را هم آلوده می کنند و باعث مسمومیت و مرگ و میر می شوند. هر فک ماده در سال می تواند 2 تا 3 بچه بیاورد. بچه ها  6 ساعت پس از تولد می توانند در آب شنا کنند. آن ها عاشق بازی و جست و خیز هستند.

مقاوم در برابر سرما

شهرزاد فراهانی-دیجیاتیو

آگامای آفریقایی

آگاما نوعی از مارمولک است که در مناطق کوهستانی و جنگلی آفریقا جنوبی زندگی می کند و اندازه ای حدود 25 سانتی متر و یک تاز پشتی نازک دارند ....

زنبور خرمایی

زنبور عسلی که می تواند با نیش زدن قربانی کلیه و قلب او را از کا ربیندازد . این زنبور عسل بسیار عظیم الجثه است و........

كامپسوگناتوس، یکی از معروف ترین دایناسورهای جهان

با ابعادی به اندازه ی یک بوقلمون، « كامپسوگناتوس» (Compsognathus) حدود ۱۵۰ میلیون سال پیش (اواخر دوره ی ژوراسیک) و در اروپا می زیسته است...

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 174 تاريخ : شنبه 26 تير 1395 ساعت: 10:14

یکی بود یکی نبود. ملخک سر به سر خانم قد قدا می گذاشت و دانه  جوجه ها را می برد و می خورد.قد قدا می ترسید که جوجه هایش گرسنه بمانند. روز اول که قدقدا خانم، ملخک را سر سفره غذایش دید گفت: یک دانه گندم بردارو ببر. قابلی ندارد.

ملخک بی ادب

ملخک یکی خورد و یکی برد.تشکر هم نکرد.

 روز دوم قدقدا خانم گفت: امروز هم مهمان ما باش،ولی تو که خوب می پری پرا نمی روی از مزرعه گندم برداری؟ روز سوم قدقدا به ملخک گفت: نه دیگه این دانه ها غذا برای جوجه کوجولو من است نمی ذارم هر روز بیای و دانه ببری و جوجه کوچولوها گرسنه بمونند. اما باز هم ملخک گوش نکرد و رفت سراغ جوجه ها وخواست دانه برداره که خانم قددا پرید که ملخک را بگیرد.

 اما ملخک جستی زدو پرید روی دیوار و فرار کرد.

ملخک بی ادب

خانم قدقدا گفت:یه بار جستی ملخک...

فردا صبح باز هم ملخک چند بار آمد و دانه ها را برداشت و جستی زد و رفت.قدقدا هم کاری نتوانست بکند.ملخک به خانم قدقدامی خندید .

قدقدا خانم به او گفت؟ دو بار جستی ملخک...

 قد قدا خانم نشست و نقشه ای کشید . روز بعد رفت و پشت یک جعبه قائم شد ،ملخک که دیدخبری از قدقدا نیست با خیال راحت راحت آممد و کنار جوجه ها  مشغول خوردن شد. یک مرتبه قدقدا خانم پرید و ملخک را به نوک مش گرفت ملخک هر چه دست و پا زد نتوانست خودش را نجات بدهه. قدقدا خانم ملخک را انداخت تو ظرف آب و گفت؟":حالا حسابی دست و پا بزن تا بفمی کارت اشتباه بوده جوجه ها دانه ها را خوردند و کنار سطل آب رفتند و ملخک را نگاه کردند. بعد دست و پایش را گرفتند و از آب بیرون کشیدند.

ملخک بی ادب

شهرزاد فراهانی-مجله کودک

نفس گرفته زمین

آسمان با صدای گریه زمین از خواب بیدار شد. تا چشم باز کرد دید چیز سیاهی اطراف زمین را گرفته است که به سختی دیده می شود...

پر سیاه کلاغ

یکی بود یکی نبود ، سال ها پیش درباغ بزرگی پرندگان بسیاری زندگی می کردند .در این باغ ،کلاغ کوچکی هم بود که آرزو داشت پرهای زیبایی داشته ......باشد و

روباه تنها

یکی بود یکی نبود در سال های نه خیلی دور در جنگلی زیبا و سرسبز روباهی تنها و بدون دوست زندگی می کرد. هیچ کس او را دوست نداشت تا این که......

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 225 تاريخ : شنبه 26 تير 1395 ساعت: 10:14

من و مسواکم

تیک تاک ساعت
داره می شماره
شاید خوابیده
شاید بیداره

من و مسواکم

شب شده کم کم
باید بخوابم
قبلش یه بوس به
بابا، مامانم

من و مسواکم

ای داد بیداد
دیدی یادم رفت
مسواک نزدم
امشب سر وقت

من و مسواکم

اما من هیچوقت
تسلیم نمیشم
از خواب خرگوش
یهو پا میشم

من و مسواکم

میون دستم
یه دونه مسواک
میکروب شد هلاک
دندون پاک پاک

من و مسواکم

به فکر فردام
توی مدرسه
هرکی منو دیده
ازم بپرسه :

من و مسواکم

چه دندونایی!
چقدر سفیدن
اینا دندونن
یا مرواریدن؟

من و مسواکم

خب دیگه دیره
باید بخوابم
با لب خندون
فردا بتابم....

من و مسواکم

[email protected]

شاعر: مریم امیری پارسا

 تهیه: فهیمه امرالله_شبکه کودک و نوجوان تبیان 

دنیای قشنگ

من بلبلی قشنگم با پرهای رنگارنگ .........

باغچه

باغچه کوچک من خیلی خیلی قشنگه ...

خرگوش بازیگوش

خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه .....

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 416 تاريخ : پنجشنبه 24 تير 1395 ساعت: 8:20

روزی روزگاری در یک طویله بزرگ حیوانات زیادی زندگی می کردند، یکی از این حیوانات گاو شکمویی بود که هر چی غذا می خورد سیر نمی شد.

گاو شکمو

گاو قصه ما تا زمانی که غذا بود به خوردن ادامه می داد.در کنار این گاوها چند تا گوسفند و الاغ هم بودندکه بعضی وقت ها گاو شکمو وقتی می دید آن ها نیستند به سمت غذا حیوانات می رفت و  آن ها را می خورد.

الاغ بیچاره باید هر روز کلی کار می کرد و برای گاو و گوسفندان غذا می آورد و به خاطر این که گاو شکمو کلی غذا می خورد مجبور بود این راه را  2یا 3 بار برود.حیوانات به گاو شکمو می گفتند: آن قدر غذا نخور دل درد می گیری و وزنت زیاد می شود.

ولی اصلا گوش گاو بدهکار نبود از صبح تاشب غذا می خورد و می خورد و می خورد.بالاخره کار کردن زیاد باعث شد که الاغ بیچاره مریض شود .و به همین خاطر قرار شد که چند روزی که الاغ بیمار شده گاو و گوسفندان برای چرا به صحرا بروند.

گاو پر خور که تا به حال به صحرا نرفته بود آرام آرام پشت سر بقیه به راه افتاد. اما به خاطر پاهای گنده  وگوشت آلودش نمی توانست به بقیه برسد بنابراین عقب ماند و راه را گم کرد. علف زار ها کم تر می شد و فقط خاک بود و بیابان.

گاو شکمو که خیلی ترسیده بود به این طرف و آن طرف می رفت. چند ساعتی گذشت و گاو شکمو خیلی گرسنه اش شد. بقیه گاو و گوسفندان هم که دیده بودند گاو شکمو نیست به سگ گله خبر دادند.

گاو شکمو روی زمین دراز کشیده بود به حرف دوستانش که می گفتند نباید آن قدر پرخوری کنی، فکر می کرد که یک باره صدای سگ آمد. با خوش حالی از جا پرید و به دنبال سگ گله راه  افتاد و در راه تصمیم گرفت که از آن به بعد دیگر پرخوری نکند.

گاو شکمو

کانال کودک و نوجوان تبیان

[email protected]

شهرزاد فراهانی- قصه های شب

گرک و روباه

روزی از روزها گرگ بدجنسی بود که روباهی زند گی می کرد روابه به دنبال راه حل بود تا از دست گرگ فرار کند تا این که......

ببر و مرد مسافر

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. در روزی از روزها دو مرد مسافر ببر بسیار بزرگی را در قفس انداختند و ببر وحشی را اسیر کردند .

پیرمرد و چغندر

روزی روزگاری پیرمرد کشاورزی با خانواده اش در یک مزرعه کوچک زندگی می کردند . پیرمرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید بیدار می شد و کار می کرد . گاو ها را میدوشید ، طویله را تمیز می کرد ، به حیوانات آب و علف داد ،

- - , .
.

کودک و نوجوان...
ما را در سایت کودک و نوجوان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : فرومی koddak بازدید : 230 تاريخ : پنجشنبه 24 تير 1395 ساعت: 8:20